برشی که روی بدن مریم برای برداشتن توده ها زده اند قطعا بیش از پانزده سانتی متر است...
امروزصبح کمی از شرایطی که خودم و خانواده ام در آن قرار گرفته ایم، احساس استیصال کردم. مریم را بخشیدم. دیشب با قرص خواب خوابش برد.
امروز وقتی مادرم گفتم تصمیم دارد با بابا به شهر خودمان برود و برگردد، گریه ام گرفت و مریم هم صبح را با گریه شروع کرد ...
به مریم گفتم من و تو متل برجهای لرزانی هستیمکه به هم تکیه دادیم تا فرونریزیم و خانواده مان پابرجا بماند، اگر هر کداممان کم بگذاریم، مقاومت نکنیم کل مجموعه از بین می رود.