روبان صورتی

روبان صورتی

روزنوشته های همسر زنی از روزهای آغازین مشخص شدن ابتلا به سرطان
روبان صورتی

روبان صورتی

روزنوشته های همسر زنی از روزهای آغازین مشخص شدن ابتلا به سرطان

شروع

من سعیدم. شوهر مریم. زندگیمان عاشقانه شروع شد. در وبلاگی تمام ماوقع زندگیمان از روزهای اول اشنایی را تبت کردیم. متل هر زندگی دیگر در کنار هم روزهای گر از شادب، غم، استرس ، آسایش ش و همه ی مختصات یک زندگی معمولی را داشتیم. سه سالیست از شهر خودمان شیراز، به پایتخت مهاجرت کردیم، تصمیمی که با هم گرفتیم  ودالبته هر گاه به مریم خانم یا دو فرزند دلبندمان فشار می آمد، من را متهم به خودخواهی و تصمیم یک طرفه ی مهاجرت می. کردند.

خرداد امسال پدر مریم فوت شد و متاسفانه علیرغم تلاشهای من برای آمادگی این رخداد، متاسفانه مریم کمی بیشتر از معمول به خودش و روانش فشار آورد. و از طرف دیگر به شیوه مناسبی تخلیه انرژی منفی و سوگواری نمی کرد.

شش ماهی از فوت پدر گذشته بود که مریم خانم متوجه توده ای در سینه ی خود شد... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد